تو نیستی
چه روز تلخ و گنگی بود
جدا شد دستامون از هم
چه راحت قلبی که داشتیم
شکسته شد به پای غم
چه تقدیر عجیبی بود
دلامون رنگ دوری دید
میون روز رفتن بود
که دست تو گلی میچید
تو نیستی این دل تنها
با کی هم مرز میمونه
به چی دل خوش کنه وقتی
کسی نیست کنج این خونه
تو نیستی باغچه بی روحه
گلای زرد خشکیدن
یه مشت کاغذ آشفته
که تنهایی نشون میدن