کی سایه رو منگنه کرد؟!
وقتی بغض آسمون بریزه و
دل من با قطره ها یکی بشه
حق آرامشی که خدا گرفت
بعد من قرار سهم کی بشه
وقتی رنگ کاغذ ترانه هام
میشینه رو تن این زمین سرد
تو زمستون سایه مون بلندتره
به پاهام کی سایه رو منگنه کرد
وقتی سنگینی هر نبودنی
روی شونه ها باید بار بشه
واسه چی خاطره ها مثل یه بغض
تو گلو باید تلنبار بشه
وقتی زندگی ما خلاصه شه
مث یک رسید تو دفتر خدا
جنس فاکتور شده ی ما عمره
رو به روش حسرته با یک امضا
حرف من نه اینکه نا امیدیه
یا فقط گلایه از خدا باشه
اگه زندگی شده یه امتحان
نباید واسه جوابا جا باشه؟
کیوان حریری