داری میری
داری می ری و با گریه
تو گوشم قصه میخونی
من از عشق تو لبریزم
تو رازم رو نمی دونی
نمی دونی که زندونه
برام دنیا ، تو که میری
تمومش میشه بی تابی
تمومش میشه دلگیری
چه داغون میشه احوالم
چقدر سخته برام دوری
هواتو میکنم هر شب
دلم میگیره بدجوری
جهانم بی تو تاریکه
تو مثل نور خورشیدی
من و رد میکنی از شب
بهم، راهو نشون میدی
داری میری، خیال تو
داره جونم رو میگیره
دلم از این همه حسرت
توی دستات می میره
داری میری و من آروم
توی چشمات میخندم
برام مردن یه تسکینه
درو ، پشتت که میبندم…