شیرین زبون
من از احساس بی حرمت از این تشویش بیزارم
از این احساس میترسم ولی اروم و تودارم
از این تشویش بیزارم از اینکه با منی اما
کنار لمس دستاتم لالایی هاتو کم دارم
شبا با بغض غمگینم برای باد میخونم
کنارم هستی و بازم از این دلشوره داغونم
نمیگی موندنی نیستی نمیگی میری از پیشم
میدونم که تورو دارم ولی دیوونه تر میشم
نگاهت گرم و مغروره تو خوابم مرد و جذابی
من از ترس نبود تو نمیخوابم ولی خوابی!
چشام خیسه تو میبینی چقد بیتاب و مدهوشم
چقد دستاتو کم دارم چقد محتاج اغوشم
توکه چشماتو میبندی دلم غرق جنون میشه
نگاهت رو به من میدی دلم شیرین زبون میشه