سالخورده
نمیسازی با رؤیایی
که با عشقت بنا کردم
با قلبی که غرورش رو
برای تو فنا کردم
یه زخما هس نمیجوشه
تو این دنیایی که سرده
یه چیزایی رو فهمیدن
فقط کاره یه مَرده
کسی که دلخوشیهاش
به روزه با تو برگرده
یه روز از دوریه تو
یه تقویمه پر از درده
غم دوریه تو غم نیست
دیگه طوفانه و سیله
دله بی تو دیگه دل نیست
یه سالخورده یه بی میله
نمیدونی که این شبها
چه دنیای بدی دارم
ته شب روشنایی نیست
چه رؤیای بدی دارم