"جنوبی ترین خیابون"
این خیابون به سایه بدبین و
از کلاغ و سیاهی بیزاره
یه کبوتر گذشت از رویاش
تا ابد چش به راه اون داره
این خیابون صداتو می شناسه
خنده هاتو نبرده از یادش
خواب می بیندت تو بیداری
خفه میشه تو خواب فریادش
این خیابون دلش واست تنگه
از هیاهو پکر شده انگار
عاشق خلوت شبه وقتی
بغضش آهسته می شکنه هر بار
این خیابون که خاطرات تو رو
تا ابد تو خودش بغل کرده
عطر هر لحظه ی حضورت رو
تو نم باروناش حل کرده
این جنوبی ترین خیابون شهر
خیلی غمگین و بی کسه اینجا
از کبوتر یه مشت پر مونده
شهر شاهین و کرکسه اینجا