کلاغ روسیاه
کلاغ روسیاه
هوا تاریکه و خودکار
بی اراده می نویسه
از رسیدن به ته خط
از دو تا چشمی که خیسه
مث اون روزی که رفتی
آسمون داره میباره
بوی خاک خیس و بارون
تو رو یاد من میاره
بین تار و پود شعرم
می بینم دریا رو انگار
مث هر شب غم دوریت
داره بازم میشه تکرار
صبح اون روزو یادت هست؟
هوا سرد بود و مه آلود
رو شنای خیس ساحل
رد پای ما دوتا بود
نشستم کنار آتیش
گفتم با تو تو بهشتم
اسمتو با کلی احساس
روی ماسه ها نوشتم
اما اسم تو خراب شد
دریا رد پاتو پاک کرد
بدجوری تنهام گذاشتی
توی اون دقایق سرد
بی خدا حافظی رفتی
هیچی با خودت نبردی
من که باورم نمیشه
نه گل من… تو نمردی
فردای اون روز بی رحم
توی اون غروب نمناک
داشتم از غصه می مردم
وقتی رفتی تو دل خاک
زیر اون گنبد نیلی
یکی بود یکی نبود باز
این کلاغ رو سیاهت
پر نداشت برای پرواز
وقتی برگشتم به خونه
همه چی بوی تو رو داشت:
حتی آلبوم قدیمی
حتی کاغذای یاد داشت…
کت چارخونه ی دودی
چوبای مرطوب دیوار
گلای خشک تو گلدون
سیمای نازک گیتار…
آینه ی شکسته ی من
تار موهات توی شونه
قاب عکس چوبی تو
سردی و سکوت خونه…
حتی دستای حقیرم
هنوزم بوی تو رو داشت
تو بگو چرا خدامون
حسرتو تو قلب من کاشت
امشبم تو اوج حسرت
تکیه می زنم به دیوار
اسمتو حک می کنم باز
رو تن ناله ی گیتار
دوباره مثل همیشه
شعرو نا تموم میذارم
به امید دیدن تو
مث آسمون میبارم
مهشاد رهبر