بغض

یه شب درددی غریب اومد

تا صبح بارون غم بارید

نمیخواستم بریزم اشک

نگام تنهایی رو میدید

منو یک اه و یک غصه

منو دنیامو سوز باد

چشام در انتظارتو

دلم در اتشو فریاد

حالا غمگین تر از غمگین

یه موج سردو خاموشم

تمام یاد تو اینجاست

تو قابه نلخه اغوشم

نگاهی خسته و داغون

مثه یه قلب بی خونه

یه عاشق با صدای عشق

مثه حاله یه دیوونه

میدونم اخرش یک روز

نمیبینم زمستونو

میدونم میگیرم یک روز

تمام بغض لرزونو…

بهاره اصغری..۱۵ساله از مشهد.

از این نویسنده بیشتر بخوانید:

https://www.academytaraneh.com/84663کپی شد!
696
۱۴