منم همون همیشگی
دستات بوی بارون میداد
اشکاتو پاک کرده بودی
نگو نه که خودم دیدم
وقتی نگاتو دزدیدی
چی شده مهربون شدی
منم همون همیشگی
علت این لطافت و
نمیدونم میشه بگی
یه کمی غم داره چشات
خنده هاتم که الکی
میگم که مهربون شدی
این روزا اما توو لکی
وقتی میگفتم عشقمی
میگفتی چایِ ت سرد شد
چی شد منِ یلاقبا
یهو توو چشمت مرد شد
فهمیدی که رفتنی ام
به فکر جبران افتادی
توو رنگ عوض کردنِ تم
باید بگم که استادی
این دمِ آخری میخوای
روحمو خوشبخت کنی
حالا که دارم میمیرم
دل کندنو سخت کنی
خرداد ۹۳
با تشکر از یاسر بهبهانی عزیز که در ویرایش این کار به من کمک کرد.