آرایش غلیظ
وقتی اومد…
یه لباس ِ ساده داشت و
چمدونی پُر ِ احساس
وقتی می خندید می دیدم
توو نگاهش برق الماس
بوی ِعطر یاس ُمیداد
پیرهن ِآبی ِساده ش
حس ِآرامش توو قاب ِ
چشم های ِفوق العاده ش
نرمی ِدستای ِگرمش
کک مکای ِروی گونه ش
بوسه های دزدکیشو
حرف های عاشقونه ش
عاشق بارون و شب بود
پرسه های توو خیابون
بوق ماشینا…ولم کرد
توو شلوغی های تهروون
گول خورد با بنز یارو
رنگ لبهاش رنگ ماتیک
عاشق بی بندوباری
چرت و پرتای ِرومانتیک
بوی ِسادگی نمیداد
ادکلن ِتیزو تندش
پاکی و ازش گرفته
موهای رنگ ِبلوندش
توو ترافیک با یه یارو
خودشو به من نشون داد
وقتی میرفت با یه لبخند
دستشو برام تکون داد
شبنم باقری