دلواپسی
"دلواپسی"
واسه خودم دلواپسم ازبس که دل تنگه براش
هروقت خواستم ببینمش تنم لرزید ازغصه هاش
واسه غماش دلگیرمو ابرچشام بارونیه
خدا یه کاری بکن تموم شه این دغدغه هاش
مردن مگه چه جوریه منم که روزی صددفعه
دلواپس خودم میشم میمیرم ازدلتنگیاش
آخی تا کی میتونه این دل من دووم بیاره؟
ابر سنگین چشام تاکی میخواد یه دم بباره؟
آخی تاکی دردو غصه همدم روزو شبامه؟
اضطراب ونگرانی قصه بی انتهامه؟
خداجون کاری بکن تو واسه این دل واپسی هام
واسه لرزیدن دست و واسه بغض تو چشمام
(منو راحت کن ازاین غم
ازاین تشویش دمادم)۲
"آراد"