نفرین …
نگاه کن! به این حال ویرونمون
نگاه کن به قابی که بی ما شکست
نگاه کن به خاکستر خونمون
به خاکی که رو سینه ی ما نشست
نگاه کن چقد سرد و بی روح شد
هوایی که از عشق ما داغ بود
لبایی که سرخ بود از شور عشق
ببین یخ زد و شد سیاه و کبود
اتاقی که پر بود از شور عشق
شده چهارتا دیوار پر اضطراب
بهشتی که روی زمین ساختیم
تمامش شده التهاب و سراب
یجایی که نزدیک مقصد شدیم
چشامون رو عشق هم بسته شد
به بن بست کشیدیم این جاده رو
دلامون از دست هم خسته شد
بیا پاشو از وحشت این کما
من و تو به همدیگه بدبین شدیم
یه عمر از طلوع خوشی میگذره
واسه اینکه به جنگ نفرین شدیم
بیا خط بزن روی این فاصله
من از وحشت بی تو بودن پرم
بیا عاشقم باش و عاشق بمون
که غبطه به خوشبختیمون میخورم
سلام ممنون از نگاه صبورانه و پر دقتتون …