پایان باز .

عاشقی مُسریه , خطرناکه
که قرنطینه شد جنون ما
کی شده عاشق زن هیتلر ؟!
که گلوله نشسته توو قلبا
***
حافظه ام رو کسی دیلیت کرده
کلی از خاطرات مون مُردن
تا ولنتاین و مزمزه کردیم
چه بلایی سر تو آوردن !
***
توی دنیای ما خطر جرمه
آخ اگه زاغچه ای قناری شه
بغض مون شکل بمب بالقوه اس
تا یه شب جیغ انتحاری شه
***
یه جرقه یه خرمن و سوزوند
من یه کبریت بی خطر بودم
وطنم بی اجازه باطل شد
من پناهنده ی سفر بودم
***
اگه حتا فرشته هم باشی
بمب و موشک سواره رو بالت
چه قَدَر فحش بارمون کردن
روی دیوار کوچه و توالت !
***
یه جنینی , بدون بند ناف
واسه تو گریه هات شام شده
زندگیتم خلاصه توو خواب و
جیره های دیازپام شده …
***
روو شقیقه ات تفنگه و باید
رو به دوربین بخندی بی جرات !
عشق گُل مَن گُلیت فیلتر شد
پشت چت های گیج کم سرعت
***
توو نخ رنگ آسمون باشی
توی فکرت پرنده متهمه
این روزا سایه اتم شبیه ات نیس
تک و تنها شدی … چقد ستمه !!
***
"فارسی وان" شکل اون خیانت شد
که توو حقّ من و تو آدم کرد
مُرده شور بهشت ای رو ببرن
که یه عمر من و جهنّم کرد
***
من و تنها گذاشتنم با تیغ
جشن مون بعد بوق آژیره
بس مُسکّن به خوردمون دادن
فاضلاب از رگم سرازیره
***
حکم تیره ؛ مسابقه هرگز
واسه اسب چُلاق ممکن نیس
توی پایان باز این قصّه
حدس هر اتفاق ممکن نیس ………!

https://www.academytaraneh.com/91931کپی شد!
1142
۲۴

درباره‌ی احسان ابوالحسنی

دختران شهر به روستا فکر می کنند / دختران روستا در آرزوی شهر می میرند / مردان کوچک به آسایش مردان بزرگ فکر می کنند / مردان بزرگ در آرزوی آرامش مردان کوچک می میرند / کدام پل در کجای جهان شکسته است که هیچکس به خانه اش نمی رسد ...