ترانه اما او

مثل تهران عصر مشروطه

تو دلم انفجار وآشوبه

پر بکش از هوای این شعرا

آسمون بی کبوترم خوبه

هرچی که من برات میمیرم

میشه زلفات قسمت مردم

آخه این اصل خوبیه بانو

به مترسک نمیرسه گندم

زندگیمو همیشه پر کردم

از سکوتای مبهم غمگین

حال قلبم گرفته و خوبه

مثل بارون عصر فروردین

حال قلبم گرفته و باید

خودمو تا خدا رها بکنم

مطئنم که سیل میگیره

سفره بغضمو که وا بکنم

مثل اسفند لعنتی سردم

سفره عیده گرم آغوشت

تن اونه که داره آب میشه

توی خوشید گرم آغوشت

با طنابی که توی دستامه

این گلو رو نشونه میگرم

پای هیچکی نمیزنم زانو

مردم و مثل مرد میمیرم

از این نویسنده بیشتر بخوانید:

https://www.academytaraneh.com/91858کپی شد!
838
۸