هستی ولی دیره

پنجره ی خونه درگیر ه بارونه
دل حبس آغوشت,دیگه نمیتونه
دارم بدون ه تو تصویر می سازم
من تو نبود ه تو ,تو حسرتم بازم
بیزار از این کوچه ,یاد تو میفتم
من عاشقت هستم ,هر روز میگفتم
اینجا بدون تو ,فکر ه شب ه قبرم
وقتی نگاهت نیست ,بی طاقته صبرم
هر شب طناب دار, با آه می بافم
سهم ه دلم کم نیست ,میم و بگیر کاف م
از صبح تا حالا آرامشم رفته
تو دوری و, قلبم ,فکر ه شب هفته
من بی خبر اینجا ,چشمم نمیخوابه
مجنون تو دست ه ساز ,بی تاب ه بی تاب ه
تو کنج تنهاییم ,این بالشم خیسه
حکم ه غرور ه من ,تکرار ه این هیس ه
بازم تو اینجایی ,اما چقد دیره
دل دل کنی ,آروم ,ریتم ه صدام میره
با من واسه فردا بیداره بیداری
شکل ه منی امشب ,داغونه دیداری
با آرشه ی دستات, کف بین ه بی تارم
قانون ه چهار چهار رو سیم گیتارم

از این نویسنده بیشتر بخوانید:

https://www.academytaraneh.com/89514کپی شد!
991

درباره‌ی صفورا(صوفی) حقیقی

صفورا (صوفی)حقیقی ,کارشناس زبان انگلیسی , نقاش,ترانه سرا، شاعر من فراموشی ه چشمان ه تو را میخواهم تو به نزدیکى ه قلبم به خودت میخندی نه به این مانم من نه از آن در گذرم تو نگاهت بر من دست در دست منی و چه راحت ،بی ترس قصه ی عشق مرا می‌شکنی و چه آسوده و بی پروایی پر هیاهو بی مرز حرفای بی مغز، لب خندان مرامیبندد ⁦ ?عشق می آید و در روی دلم می‌بندد⁦? ?صفورا ⁦?️⁩⁦✔️⁩⁦