طلسم عاشقی

منو بی تابه خودش کرد
با نگاهی پشته شیشه
نمیخواستم عاشقش شم
اما انگاری نمیشه!
همه چی ساده شروع شد
با یه لبخنده پر از حرف
تا بهم زل زدی گفتم
وای خدا عقل از سرم رفت
کاره هر روز و شبم شد
که تو رویای تو باشم
پیشونیم به سجده باشه
واسه تو دست به دعا شم
میخوام اون روز و ببینم
که تو آغوشه تو جامه
به همه بگم تو اونی
که تا آخرش باهامه

سامان مهرپویان

از این نویسنده بیشتر بخوانید: