راه ….

همین که ساکمو بستم
درختا دست تکون دادن
تمام کوچه جارو شد
بهم راهو نشون دادن

دل مادر پر از غم بود
پدر اشکاشو می دزدید
باید این راهو می رفتم
پدر انگاار می فهمید

ته این جاده تو بودی
می خواستم عاشقت باشم
بُریدم از یه تهران تا
تو قلب عاشقت جاشم

کنارت زندگی خوبه
دلم اینا رو می دونه
ولی دل کندن آسون نیست
از این مادر ، از این خونه :(

منو این خونه مَردم کرد
بهم زن بودنو فهموند
چطوری ردشم از شهری
که شعرامو ، فقط اون خوند

چشاتو باورم می شه
که تا اینجا خطر کردم
با دستات ، عشقو فهمیدم
که از شهرم سفر کردم

پشیمونی تو کارم نیست
من این آینده رو می خوام
درسته سخته این تصمیم
ولی هرجا بری ، میام

از این نویسنده بیشتر بخوانید:

https://www.academytaraneh.com/83769کپی شد!
1386
۶۶