حق السکوت

حس بارونو می خوام
از اون نگات ، از اون صدات
من که دنیا رو دیدم
از اون، زاویه ی کنج نگات

بگو که تا کی آخه
توی غم هام بمیرم
بگو که تا کی آخه
تورو تنها ببینم

دلم از چشات گذشت
بسه دیگه خسته شدم
حتی برای نفسام
به تو وابسته شدم

نمی خوام این عشقتو
بارتو بردار و برو
این آخرین باریه که
می گم دوسِت دارم تورو

دنیا برام هیچی نبود
جز اشک و درد،آه و هبوط
داد میزنم ندارمت
نمیگیرم حق السّکوت

سر خاکمم نیا
چشماتو بارون نبینم
همین برای من بسه
که تورو از دور میبینم

دنیا تموم شد واسه من
از دوری فاصله ها
خودم که رفتم گل من
هستم توی خاطره ها

دنیا برام هیچی نبود
جز اشک و درد،آه و هبوط
داد میزنم ندارمت
نمیگیرم حق السّکوت

از این نویسنده بیشتر بخوانید:

https://www.academytaraneh.com/82814کپی شد!
651
۳