خودآزار

تموم شهرو میگردم،تو رو جایی نمی بینم
من از درخت ممنوعه،واسه تو سیب می چینم

به دنبال یه تصویرم،توو آشوب مه وحشت
سراب نور می بینم،تو وقتی میری به ظلمت

یه شبگرد و یه سرگردون،یه مجنون خودآزارم
نشون میدم که بی دردم،ولی یه عمره می بارم

نخواه که غرق رویا شم،نخواه توو سایه پیدا شم
به این زودی نمی تونم،یکی همرنگ تو باشم

میگیرم رنگ بیداری،خستم از خواب تکراری
سوار اسب آینده،میرم این راهو اجباری
به سمت لحظه تردید،به سمت نا کجا میرم
می دونم تو نبود تو،به هر جا،جابه جا میرم

بدون چتر و هم صحبت،توو کوره راه این غربت
با رگبار شدید غم،میمیرم از تب حسرت

همه دنیات مثل دریاس،منم از موج گریرونم
ولی با قایق عشقت،توو عمق دریا می مونم

نگو که کار تقدیره،نگو عشق از تو میمیره
بدون این عاشق خسته،پی یه بوسه راه میره

میگیرم رنگ بیداری،خستم از خواب تکراری
سوار اسب آینده،میرم از دست بیزاری
به سمت لحظه تردید،به سمت نا کجا میرم
می دونم تو نبود تو،به هر جا،جابه جا میرم

از این نویسنده بیشتر بخوانید:

https://www.academytaraneh.com/82466کپی شد!
1000
۱۱