فانوس چشمات

چشمایی به رنگ آسمون قلبی به رنگ بارون
زده نقـشی بر جانــم نقاش آســمون
نمی دونم خوابم یا بیدار ، مستم یا هوشیار
که نشستم کنار فرشتیه زیبا و مهربون
وقتی خیره نگاهش شدم انگار مست شدم
همه چیزمو دادم توی لحظه ای آسمون
فانوس چشماتو توی شبای تارم جا بزار
تا راه روشــن عشــقِ تو نـشـه پنهـون
چه روزای خوشی دارم و غمی ندارم
دله خسته توی این لحظه شده جوون
دیوار جدایی نمی تونه قد بکشه بین ما
دیگه فاصله نمی تونه بمونه پیشمون
دنیا بدون عشق برای عاشق یه زندونه
نزار قصه دوری دوباره تکرار شه ، بمون

از این نویسنده بیشتر بخوانید:

https://www.academytaraneh.com/82294کپی شد!
916
۸