سراب ..!
سراب
سراب این نیست که من تنهام ، سراب این نیست که شب تاره
سراب اینه که تو نیستی ، چشام تا صبح بیداره
کنار پنجره ، دلتنگ ؛ ترانه خون بارونم
سراب این جای خالیته ، که با این آه می خونم
ولی شب هم اسیر میشه ، می مونه پشت آرامش
بپاش لبخند رو لب هامون ، ببین دستام پر از خواهش
نگاهم هم که درگیره ، میون موج چشمات و
تا یک پلک میزنی بازم ، میشم مست نگات از نو
همش دوختم نگاهم رو ، به شبنم های بارونی
میشیم خوشبخت کنار هم ، همین امشب ؛ به آسونی
*سیامک*