مزرعه

از وقتی دیدمت
شیرین تر از جانی
من یک کشاورزم
تو دختر خانی

بذر محبت را
می کاری در قلبم
این مزرعه پر شد
از عشق تو کم کم

هر گاه و بی گاهی
روز و شبم هستی
در اوج سرما هم
اوج تبم هستی

مو آبشاری و
گونه اناری و…
عاشقت آمده
به خواستگاری و…

وقتی که خان فهمید
آماجِ چک شدم
با ترکه ی انار
هر روز فلک شدم

دل کنده ام بی تو
از این جهان اما
اسمت نیافتاده
از این دهان اما

حوای گندمی
هم آب و هم خاکی
من آدمت هستم
هم پا شدی با کی؟

حق داری آخه تو
شیرین تر از جانی
من رعیت خانم
تو دختر خانی

عشقی که داشتم
در سینه کاشتم
اما فصل درو
هیچی نداشتم

از من گرفتنت
حوای گندمی
محصول عشقمی
که سهم مردمی.

#مهدی_دمیزاده

لینک کانال تلگرام اشعار :
@MehdiDamizadeh
https://t.me/MehdiDamizadeh

از این نویسنده بیشتر بخوانید:

https://www.academytaraneh.com/112399کپی شد!
479
۱