دارم می شکنم

دارم میونِ مردُمِ روزگار جلو چشای بستشون می شکنم
میونِ منجلاب این زندگی نمی بینن که دست و پا می زنم

آشوبِ حالمو شبیهِ دریا طوفانمو به ساحلم می کوبم
لعنت به این دنیای بی مروت همش باید نشون بدم که خوبم

با غصه های جور واجور رفیقم دلم به دردای وخیمی بنده
بد روزگاری شده این زمونه کسی نگفت حالِ بدِ تو چنده

فریادِ بی صدای دل از زخمِ دردای منه*
این من همون نعشیِ که نبضش هنوزم می زنه*
در بینِ مردابم ولی بالا میاره این تنو*
حتی مسیرِ زندگی می تونه من رو بشکنه*

دارم میونِ مردمِ روزگاربی هیچ صدایی دائما می شکنم
برای بارش چشای ابریم یه شونه رو روی هوا می زنم

دلم کویرِ خشک و پاره پاره،س هوام همیشه ابری و تگرگه
نمونه ی بارزم از سقوطِ زندگیِ شومی که شکلِ مرگه

سرابِ خنده تنها سهمِ منه بختِ خوشم تو راهِ خیلی دوره
بی هیچ صدایی دائما می شکنم جلو چشایِ دنیایی که کوره

https://www.academytaraneh.com/111594کپی شد!
632
۱