این خانه ی بی پنجره را دوست ندارم
این شهر پراز هلهله را دوست ندارم
آیینه ی بی حوصله را دوست ندارم
شاید تو از این کوچه گذشتی گاهی
این خانه ی بی پنجره را دوست ندارم
صبحی که بر آن نور نگاه تو نتابد
آن روز پر از واهمه را دوست ندارم
در دست توپروانگی ام حس قشنگیست
بین من و تو فاصله را دوست ندارم
همراه دلم تا ته این قصه سفر کن
من قصه ی پرخاطره را دوست ندارم