دلتنگی عاشق

دلتنگی عاشق

چرا ساکت شدى امشب چرا چیزى نمیخونى

تو از دلتنگى عاشق مگه چیزى نمیدونى

بزار دستاتو توو دستام منو پابند حرفات کن

از این روزا دلم خونِ یه کارى کن تو میتونى

سکوت تلخت و بشکن بگو حرفى اگه دارى

تو شکلت شکلِ دلبستن تو طعمِ نابِ دیدارى

صدام کن با صدات بازم من و درگیر بودن کن

به من فرصت بده حتى اگه از من تو بیزارى

نفسهام بى تو میگیرن چشام دلگیرِ دلگیرن

رها کن قلبمو از این شب و روزاى تکرارى

نگام کن تا نگاه تو شروعِ قصه مون باشه

به من عادت بکن شاید همون باشم که دوس دارى

شبیهِ هیچ حسى نیست احساسى که من دارم

براى داشتنت عمرى ه این روزا رو میشمارم 

هنوزم گفتن اسمت تموم دلخوشی هامه

نکن کارى که تنها شم من از تنهایى بیزارم

اگه دل کندم از دنیا به امید تو دلبستم

من از وقتى تو رو دیدم دل بستن شده کارم

شریک لحظه هام باش و تسکینی واسه حالم

شبیهِ بدترین دردِ این حالى که من دارم

هنوز خوابت و مى بینم نشستى روبروم انگار

تو دستاتو به من دادى منم بوسیدمش چند بار

مى دونم رفته از یادت هواى خوب این خونه

بیا همسایه ى هم شیم به یاد اولین دیدار

چى میشه مثل افسانه تو لیلا شى منم مجنون

بشی درمون دردای منِ تن خسته ی بیمار

چى میشه سهم هم باشیم بدون ترس دل کندن

بمیرم توى آغوشت اگه حتى فقط یکبار

(داوود نصیری)

https://www.academytaraneh.com/110267کپی شد!
605
۴
۱