از اون روزی که رفته...

از اون روزی که رفته…

از اون روزی که رفته...

            از اون روزی که رفته…

غروبا حالِ من گذشته میشه
جای آینده نقطه چین میذارم
چشام با آسمون درگیر میشن
غروبا با زمین کاری ندارم

از اون روزی که رفته, بِین مردم,
میخندم که بگم آروم و سردم
ولی رو میشه دستم,وقتی میگن,
چشام داد میزنه که گریه کردم

هنوز یادمه وقتی حرف میزد
نگاهم غرق میشد تو حضورش
بهش زل میزدم اما حواسم
به حرفایی که داشت میزد نبودش

مشخص بود دلش اسیره جایی
عقب میرفت تا چشمم بیفته
آخه معلومه تووی عکسِ آخر
که من سیب گفته م امّا اون نگفته..!

گذشته از جلوم رد شد وقتی
که چشمام اونو تو یه کافه دیدش
من اشک میریختم اون لحظه که دیدم
داره میخنده با عشق جدیدش..

کنار یکی دیگه  دیدمشو
تمام دلخوشی هام زیر و رو شد
درست لحظه ای که گل داد دستش
چشام خیس شدن و گریه م  شروع شد

معجزه کردیم و مردم کم کم
دارن حرفاشونو پس میگیرن
هرکسی که مارو می دید می گفت
“این دوتا بدون هم می میرن”

https://www.academytaraneh.com/109935کپی شد!
3008
۱۱
۲

  • أسما حسین خانی سلام جناب شیخی. مرسی که ترانه رو خوندید..فقط ای کاش نقدتون رو کامل تر بیان می کردید دوست عزیز...
  • سعید شیخی سلام. من هم با نقد های آقای نوری موافقم. بعد از خوندن ترانه من خیلی چیزی دریافت نکردم. میشه گفت کل کار انسجام کافی رو نداره. بنظر من "اگر" ترانه رو اثری "هنری" بدونیم حداقل باید اصول اولیه زیبایی شناسی توش رعایت شده باشه. موفق باشید
  • namimina سلام من با تمام نظرات آقای نوری موافقم واینکه یه کم ایراد وزنی داره. و دیگه اینکه حضورش و نبودش هم قافیه نیستن شاید یه کم توضیحات طولانی شده باشه ولی با یه بازنویسی کار خوبی میشه چون هم تصویر داره و هم خیلی ساده و رون صحبت شده واین یه نوع قدرت قلمه موفق باشی
  • أسما حسین خانی سلام...مرسی دوست عزیز.
  • LeilaDarabi53 سلام شعرتون زیباس توی بیت سوم نگاهم رو نگام میگفتید بهتر بود رو وزنش هم بیشتر کار کنید دوست عزیز حستون قشنگه تبریک میگم بهتون
  • أسما حسین خانی با سلام خدمت شما جناب حیدری.ممنون از نظرتون. در بند آخر هدف من این بود که حرفی از آشنایانِ این عاشق و معشوق بیان کنم که در گذشته با دیدن این دو نفر به زبان می آوردن و به لحاظ زمانی الان این عاشق داره این حرفو تووی ذهنش یادآوری میکنه.و چون تصور همه این بوده که این دونفر بی هم میمیرن اما الان زنده هستن نسبت به باور بقیه معجزه کردن... به نظرم ابهام شما در همین زمینه بود..اما اگر ایراد دیگه ای مدنظرتون هست خوشحال میشم بشنوم.
  • أسما حسین خانی با سلام خدمت شما آقای نوری...تشکر که ترانه منو خوندید و ممنون از نقد دقیقتون..خواستم یه سری توضیحات رو در ادامه نظر جنابعالی ارائه بدم. ابتدا اینکه در بند آخر صحبتی از برگشتن نشده! و فعل های مصرع آخر ماضی هستند... هرکسی که مارو "میدید" "می گفت" “این دوتا بدون هم می میرن” و الان و پس از جدایی مردم دارن این حرفو پس میگیرن... *منظور من اینجا شخصیه که در دوران بعد از یک جداییه و غروب و غمش محرک یادآوری گذشته. *در واقع مخاطب خنده و تظاهر به شادی, اطرافیانی هستند که از جدایی روایتگر و معشوقش خبر دارن و منشأ این خنده غروره و اگر سکوت کنه برداشت همین اطرافیان افسردگیه... *تووی دو بند ما قبل آخر راستش هدفم این بود دو تا اتفاق که پشت سر هم رخ دادن رو بیان کنم یعنی اول دیدن معشوق کنار یکی دیگه و فقط اشک بعد از اون دیدن رد و بدل شدن گُل در حکم تیر خلاص و شروع گریه.. جسارت منو میبخشین امیدوارم که نظرم مفید بوده باشه.
    • سعید حیدری درمنی درود__ترانتون تصویر جذابی را القا میکنه اما بند آخر تو ذوق میزنه و بی ارتباطه به کل ترانه،،معجزه کردن در این بند اشتباه به کاربرده شده،،بهتره ویرایش کنین این بند را___ موفق باشین....
  • احسان نوری با سلام اثری که از شما خوندم در مجموع به لحاظ دراماتیک بودن در سطح باقی مانده بود ، گذشته از طرح پر تکرار (خیانت) که به خودی خود اشکال نیست باید بگم اثر شما ساختمند نیست از همان خط نخست آغاز ترانه که مهمترین بخش کار است مخاطب در اثر شما با سوالی بدون پاسخ تا انتهای اثر باقی می ماند ارتباط غروبا با گذشته چیست ؟ شما از رفتن معشوق می گویید اما ارتباطش با غروب چیست ؟ در واقع وجه ارتباط نامشخصی در این خط باقی می ماند و همین طور نوع چیدمان واژگان به لحاظ نحوی نیز قابل پذیرش نیست و اینکه باید بگویم همان لغت نوستالژی قابل پذیرش تر است در ترانه بیان شیوا نقش مهمی در انتقال مفهوم به مخاطب دارد ..... میخندم که بگم آروم و سردم ضعف تالیف در این خط وجود دارد کسی که بخواهد بگوید آرام است معمولا نمی خندد بلکه سکوت می کند و اینکه وقتی که کسی عبوس یا به قولی نچسب یا خنثی می گوییم آدم سرد ی است اما کسی که همیشه می خندد قطعا سرد نیست بلکه می گوییم چه آدم خونگرمی یا عجب آدم گرمی منظور نظرم اینکه سردی با خندیدن قابل نمایش نیست .... داشتم به صدات گوش میکردم،حواسم به حرفات نبود. ( شهاب حسینی در فیلم پرسه در مه ، نویسنده: بهرام توکلی) و در اثر شما بهش زل میزدم اما حواسم به حرفایی که داشت میزد نبودش به شخصه معتقدم اینکه اگر تصویر، جمله ، ترکیب و.. که بر ما اثر گذاشته است را بخواهیم همانگونه که دیده و خوانده ایم باز نشر دهیم قدمی به جلو بر نداشته ایم(کپی کاری) بلکه می بایست از اون تصویر کار کرد جدیدی بگیریم و باز نشر دهیم این دقیقا مثل یک ریمیکس در موسیقی است که زمانی قابل پذیرش است که از قبل بهتر ساخته شده باشد ... عقب میرفت تا چشمم بیفته از چشمم صحیح هست که احتمالا در تایپ درست انجام نشده ... گذشته از جلوم رد شد وقتی که چشمام اونو تو یه کافه دیدش من اشک میریختم اون لحظه که دیدم داره میخنده با عشق جدیدش.. کنار یکی دیگه دیدمشو تمام دلخوشی هام زیر و رو شد درست لحظه ای که گل داد دستش چشام خیس شدن و گریه م شروع ش در هر دوبند یک مفهوم بیان شده است بدون اینکه در پیش برد طرح باشد در هر دوبند میگویید گریستید در هر دوبند از شخص دیگری در کنار معشوق صحبت می کنید و هر دوبند در فضای کافه اتفاق می افتد شما در هر دوبند یک سخن را تکرار کرده اید این یعنی سوق دادن اثر به سمت تطویل و موازی کاری نه ایجاز ...... و نقطه ضعف بسیار بسیار بزرگ بند آخر کار هست که اساسا چطور به کل اثر خورانده شده است و یک تناقض گویی و پارادوکس و گسست مفهومی عمیقی در کار ایجاد شده است کسی که رفته است و مدام از رفتن در کل کار گفته می شود و خیانت به یکباره و بدون دلیل برگشته است؟؟؟؟؟؟؟؟ ..... موفق باشید
  • أسما حسین خانی منم برای شما آرزوی موفقیت دارم دوست عزیز.
  • maryammahmoodi آخه معلومه توی عکس آخر که من سیب گفتم اما اون نگفته???قلمتون مانا