برگرد

برگرد

ترانه ی برگرد...

 



قصه از شبی که تو رفتی شروع شد
اون شبی که اشک من رو گونه هام بود
یادته خسته از این آدما بودی
که مو های ناز تو رو شونه هام بود

رفتنت شده برام مثل شکنجه
توی زندون چشاتَم که اسیرم
انگاری هنوز یه عمر دیگه باید
دل من بشکنه و به روم نیارم

تلخی این غمو باور کن و برگرد
وقتی نیستی شبام مثل عذابه
اون همه قول و قراری که گذاشتی
انگاری با رفتنت همش سرابه

سرمو گرم میکنم با قاب عکسی
که میرفتی جا گذاشتی روی دیوار
هر دفعه یه خاطره میاد تو ذهنم
دوس دارم ببوسمت حتی یک بار

تلخی این غمو باور کن و برگرد
بیا برگرد و مچاله کن غرورو
حتی تو بیداری خوابت رو می بینم
بیا خط خطی کن این شعر کورو

از این نویسنده بیشتر بخوانید:

https://www.academytaraneh.com/108676کپی شد!
637
۲
۱