"جمعه"

جمعه ساکت بود ؛ساکت مثل شب

جاش بیرون از تموم هفته بود
مثل یه زندونی تو شهری غریب
از تموم خاطره ها رفته بود

جمعه ساکت؛ جمعه غمگین؛ جمعه تلخ
خسته بود از لحظه لحظه انتظار
منزجر بود از سکوت لعنتی
مثل مینی روی مرز انفجار

زل زده به انزوای بی حدش
قد سرخی غروبش درد داشت
مثل باغی زیر چنگال خزون
کپه ای از برگ و بار زرد داشت

جمعه من بودم که پیش از دیدنت
چشمم از هر صبح تازه خسته بود
مرد غمگینی که تکرار شکست
راه هر امیدی و روش بسته بود

تو نجاتم دادی و چشمای تو
راز آغاز یه راه تازه شد
جون گرفت و محو عشقت شد تنم
وقتی تو آغوش تو اندازه شد

جمعه ها با دیدن لبخند تو
شادتر از هرزمان هفته شد
شنبه ها تا پنجشنبه انتظار
جمعه اوج داستان هفته شد

https://www.academytaraneh.com/108041کپی شد!
462
۲
۱