تردید
تردید
چشمایِ بی رحمش رو میبینـم…
هرچی نگاهِش میکنم بس نیست
وقتی نـگاهم میکنه،انگار
آرامشِش تو چشمِ هیچ کس نیست
آرومه امّا خیلی غمگینه
غمگینه، که ،قلبم تو آشوبه…
من عاشقِ این حسّ و حالم چون
آشفتگی بخاطرِش خوبه
خُدایِ من ببین چه معصومه
آروم و سر به زیر و رویایی
زیبا ولی دل بُردنی،محجوب
سنگین ولی خیلی تماشایی
وقتی که خسته ست،خسته م از دنیا
وقتی بِخوابه روز کوتاهه
چشماشو تا میبنده شب میشه
خدایِ من ببین چقد ماهه
میخوام بمیرم واسه تنهاییش میخوام بدونه خیلی میخوامش
عـــاشق شدم یعنی اگه حتّی پیشم نمونه خیلی میخوامش
میخوام بگــم خیلی دوسِش دارمامّا دلم درگیـــــــره تردیده
آخــر یه روزاین راز و میفهمه یعنی جوابِ من رو چی میده؟
حسِّ عجیبی خوابِ تو چشماش
وقتی یه لحظه خیره میمونه
نامهربونِ مهربونِ من
جونم رومیگیره نمیدونه
اونکه نمیدونه چقد تنهام
تنها بمونه غُصه میگیرم
حالم به حالش بستگی داره
غصه اش بگیره ساده میمیرم
دیوونشم یعنی روزایی که
پیشِ منه بازم دلم تنگه
هم با منِه ویرونه میسازه
هم با منه دیوونه میجنگه
میخوام بمیرم واسه تنهاییش میخوام بدونه خیلی میخوامش
عـــاشق شدم یعنی اگه حتّی پیشم نمونه خیلی میخوامش
میخوام بگــم خیلی دوسِش دارمامّا دلم درگیـــــــره تردیده
آخــر یه روزاین راز و میفهمه یعنی جوابِ من رو چی میده؟
سلام.
همیشه و همیشه ترانه ها تون عالیه.
اختیار داری عزیزم قشنگ میبینید
سلام
بسیار عالی و خوندنی
بسیار زیبا
لایک
ممنونم دوست و خواهر بزرگوار و کار بلدم
سلام
زیبا و دلنشین بود
خیلی لذت بردم
جناب عشاق عزیز ممنونم
سلام رسول آدینه ی عزیز
عاشقانه ی بسیار بسیار دل انگیز و دل نشینی ازت خوندم….
خوشحالم از اینکه می بینم مدتی هست که به خونه ی خودت… آکادمی برگشتی…
برای شاعرا و نویسنده ها و ترانه سراها…ننوشتن مرگه…هر چند بد نوشتنم خودمرگی میاره ها…
قلمت مانا و
برقرار باشی…
امین جان نظر لطفته عزیز دلم
منم خوشحالم از اینکه دوباره زیارتت کردم
حقیقتش دل خودمم برای دوستای قدیمیمون تنگ شده
چون روزای خوبی رو اینجا سپری کردیم
خیلی وقته سمت ترانه نرفتم و تو اولین قدم ها از این مسیر از میادین
خداحافظی کردم،یه مدتم بد قولی های موجود در این عرصه از سمت بعضی
هنرمند نماها دلسرد دلسردم کرده ….در هر صورت این دلنوشته ها بهونه ایه
برای تجدید خاطرات قدیمی با دوستان ی مثل خودت…سایه ت مستدام