"زود رنج"
هر کس که حرف از مهربونی زد
یک روز خودخواهیشو ثابت کرد
با صد هیاهو اومد و رفت و
زندگی مو یه فیلم صامت کرد
میگن چقد زود رنج و حساسی…
من چیزی جز” آدم” نخواستم که
تنها نیاز من محبت بود
انقد فشار و غم نخواستم که
با من فقط از عشق باید گفت
از شعرای ناب هوس انگیز
پژمرده میشم با دو حرف سرد
مثل یه گل از وحشت پاییز
من خواب و بیداریم رمانتیکه
احساسی که دارم ترو تازه س
مردی رو دوس دارم که هم عشق و
هم خشم و بی رحمیش به اندازه س
مردی رو که می فهمه قلب من
با واژه های خوبه که زند ه س
زن عاشق آشوب یک عشقه
زن با همین آشوبه که زنده س