مردی با کفش زنانه
مردی با کفش زنانه
تیتر خبر این بود ” مردی با کفش زنانه”
تحلیل می کردن ” برعکس شد ، دوره زمانه ”
تجلیل می کردن از اون که تحلیل کرد
تحسین میکردن اونی که تجلیل کرد
تحلیل می کردن ” این مرد ملعونه ”
یکی به آشوب ِاین مرد مظنونه
یکی به چشم دین
این مرد مفسد رو
شیطون می خونه
تحلیل می کردن ” این مرد زن باره است ”
با خنده می گفتن ” این مرد اون کاره است ”
تحلیل می کردن باز مرد ساکت بود
تحقیر می کردن با درد ساکت بود
این مرد عاشق بود مردی که دلخونه
این مرد ملعون نیست ، این مرد مجنونه
——
ـــ این کفش صاحب داشت ، صاحب اون زن بود
صاحب این کفشا معشوقه ی من بود
کسی که با چشماش از من یه عاشق ساخت
کسی که هرچی داشت پای دل من باخت
کسی که امروز نیست این کفشو پا کنه
این “منِ” تنها رو دوباره “ما” کنه
من نه یه ملعونم ، نه مردی مخدوشم
به یاد معشوقم این کفشو می پوشم