تقدیر

چرا چشمات و زود بستی

لبای مرگ و بوسیدی

چرا بی من سفر کردی

چرا از من نپرسیدی

تو که با مهربونیهات

واسه من زندگی بودی

امید زندگی برخیز

چرا در خاک آسودی

بهار تازه ی عشقم

چه زود پاییز تو رو لرزوند

ببین داغت چه سنگینه

تمام عالم و سوزوند

درست وقتی که دستامون

شکوه سایه ی هم شد

شمیم عشق پاک تو

رو زخم سینه مرهم شد

همون لحظه شکستی تو

نذاشتی جون بگیره عشق

تو رفتی آتشم دادی

تو رفتی تا بمیره عشق

دیگه اینجا برای من

بدون تو یه زندونه

دیگه چشمام یکی اشک و

یکی دریایی از خونه

منو بارون می باریم

بی تو دنیا پر از درده

بی تو غمگینه هر چیزی

که با تو زندگی کرده

از این نویسنده بیشتر بخوانید:

https://www.academytaraneh.com/105387کپی شد!
711
۳