« خونه ی تنها »
« خونه ی تنها »
درست از وقتی تو رفتی …. تو قلبم برگ می ریزه
بهاره تو تمام شهر…. فقط این خونه پاییزه
درست از وقتی تو رفتی …. بهار از فصل ها کم شد
هوای أبرای این باغ …. واسه بارون مصمم شد
با پروازت ازین خونه …. منو از اوج انداختی
أزون آدم با احساس …. یه ضد اجتماع ساختی
تووی این وضعیت٬هر روز…. برام چندین و چند ماهه
باز از بغض گلوم پیداس …. که بارندگی تو راهه..
میشینم سمت این باغ مه آلود …. باهم بودنمون و یاد میارم…
ببین برگایی که ریختن رو پله …. جای خالیتو پر کردن کنارم
از آرامش شهر مشخصه که …. کسی قصه مارو نمیدونه….
ازون نیمکت خالی میشه فهمید …. یه نفر کمه از أعضای خونه
قدم میزنم مابین درختا …. می بینم تو رو تو تصویری غمناک
فقط اشک منو برگ درخته …. که آهسته می افتن روی این خاک