گر نخل وفا بر ندهد چشم تری هست (عرفی شیرازی)
گر نخل وفا بر ندهد چشم تری هست
تا ریشه در آب است امید ثمری هست
هر چند رسد آیت یاس از در و دیوار
بر بام و در دوست پریشان نظری هست
منکر نشوی گر به غلط دم زنم از عشق
این نشأ مرا گر نبود با دگری هست
آن دل که پریشان شود از ناله ی بلبل
در دامنش آویز که با وی خبری هست
هرگز قدم غم ز دلم دور نبودست
شادیست که او را سر و برگ سفری هست
تا گفت خموشی به تو راز دل عرفی
دانست که از ناصیه غمازتری هست
عرفی شیرازی
مولانا محمد بن خواجه زینالدین علی بن جمالالدین شیرازی ملقب به جمالالدین و متخلص به عرفی از مشاهیر و شعرای قرن دهم هجری قمری در شیراز است. البته میان تذکرهنویسان و تاریخنویسان درباره نام دقیق او اختلاف نظر زیادی وجود دارد.
به کمال فضل و دانش و لطیفهگویی و حاضرجوابی معروف است و طرزی مخالف مسلک قدما در شعر در پیش گرفته و غالباً در اثر کثرت تشبیهات و استعارات او، اصل مقصود در شعرش مبهم میماند. چند بار به هندوستان رفته و در دربار اکبر شاه هندی تقرب یافتهاست.
به علت این که چند بار ابوالفیض و برادرش علامی را که هر دو از اکابر هند بودند در مقام مناظره محکوم ساخته بود آن دو کینه و عداوت او را سخت به دل گرفتند.
شعر مشهور عرفی
عرفی قصیده رائیهای پرداخته که مطلع آن این است:
نیافتم که فروشند بخت در بازار جهان بگشتم و دردا که هیچ شهر و دیار
این قصیده شامل یکصد و هشتاد بیت است که برخی نیز به جوابگویی او برخاستهاند.
از رباعیات او یکی این است:
زاهد به فریب مرد و زن مشغول است صوفی به عمارت بدن مشغول است
عاشق به هلاک خویشتن مشغول است دانا به کرشمه سخن مشغول است
درگذشت
عرفی در سال ۹۹۹ در سن سی و شش سالگی درگذشت و جنازه او را از لاهور به نجف اشرف انتقال دادند. در قصیده زیر عرفی آرزوی خود را اینگونه بیان میکند:
به کاوش مژه از گور تا نجف بروم اگر به هند به خاکم کنی و گر به تتار