رو کن به من بخند

شیرینِ من تویی
تلخم بدون تو
با شوق دیدنت
زنده م به جون تو

فرهادِ تو منم
کوه می کنم برات
رو کن به من بخند
قربون اون چشات

رو کن به من بخند
چشماتو بر ندار
حرفاتو پس بگیر
قهرو بزار کنار

قهرم بجزتو من با هر کی هست و نیست
بی تو نمیشه موند بی تو نمیشه زیست

چشمای نازتو
وا کن منو ببین
ماه پیش تو کمه
خورشیدِ رو زمین

پاییزِ من گذشت
آروم و سر خوشم
با تیغ خنده هات
غمهامو می کشم

قهرم بجز تو من با هر کی هست و نیست
بی تو نمیشه موند بی تو نمیشه زیست

https://www.academytaraneh.com/103442کپی شد!
813
۴
۲

درباره‌ی عیسی کریمی کدخدائی

در رشته مدیریت دولتی تحصیل کردم. اهل و ساکن شهرستان مسجدسلیمان و شیفته شعر و موسیقی . بیست سالی هست که می نویسم و تا روزی که زنده باشم خواهم نوشت. پیوند می زنم قلم را با دلم. و قافیه می بخشم دلتنگی هایم را. شاید که این چند سطر حرفهای نگفته ی دلی باشد... خسته از ابهام. نشسته... پشت پنجره ای بر دیوار. آنشب که باران، خواهد شست از وجود غبار آلود پنجره ها ... گوشه های پیکر بر باد رفته ام را....