دیگه رفته …
من مثلِ خورشیدِ تو مردادم
تو مثل ِ بارونِ تو شهریور
باورم این بود بهار نزدیکه
با یه مشت قرص های خواب آور
تب می کنم تو صبح ِ پاییزی
انگاری که مسخ ِ زمستونم
با اینکه گرما رو تنم لرزید
با اینکه سردم مثل ِ بارونم
از جا بلند میشم میرم سمت ِ
عکسی که این روزا ازت دارم
با شال ِ زردی که سرت کردی
یادم میاد این روزا بیمارم
یادم میاد تو مه گمت کردم
رفتی و دستم یه چمدون موند
تا آخر جاده پیت گشتم
با هق هقم بارون غزل می خوند
تو رفتی و من زیر آوارم
آواری از فکرای آشفته
تو نیستی و من روز و شبهامو
درگیر ِ عشقی که، دیگه رفته
دیگه رفته
دیگه رفته