آشفتگی
رو تختخواب تو، این تخت لعنتی
پا میشم هر سحر ، از شدت ِ تبم
با قرص های خواب، سر می کنم بزور
باید بخوابمو، من عاشق ِ شبم
هی میزنم جلو، هی میزنم عقب
این ذهن خسته رو، توو خاطرات ِ خیس
او با رقیب بود، او با رقیب رفت
چشمام دیدن و لبهام هیس ، هیس
سیگار ِ رو لبم،هی دود، هی نفس
هی سرفه های خشک، با بغضِ توو گلوم
چشمام خیسن و زل میزنن به تو
توو قاب خالیه ، اون عکس رو به روم
سردرد های بد ، حمام و دوش سرد
من عاشق یه مرد، توو اوج لذتم
مردی که رفت و موند، تصویر مبهمش
تووی نجابت شب های خلوتم